قوله تعالى: «قلْ کونوا حجارة أوْ حدیدا، أوْ خلْقا مما یکْبر فی صدورکمْ» معنى آنست که اى محمد منکران بعث را بگوى اگر بشدت و قوت سنگ خاره و آهن و پولاد گردید یا آن خلقى که در دلهاى شما چنان نماید که زنده کردن آن نتواند بود و آن مرگ است بقول بیشترین مفسران یعنى که اگر خود مرگ باشید شما را بمیرانم و باز زنده گردانم به آن قدرت که شما را در آفرینش اول آفریدم و شما اقرار مى‏دهید، هم بآن قدرت شما را باز آفرینم و اگر چه سنگ و آهن باشید یا مرگ. قال مجاهد: «مما یکْبر فی صدورکمْ» هو السماء و الارض و الجبال، «فسیقولون منْ یعیدنا» خلقا جدیدا بعد الموت، «قل الذی فطرکمْ» اى خلقکم اول مرة، «فسینْغضون إلیْک روسهمْ» فعل المستهزئ و المستبعد للشى‏ء «و یقولون متى‏ هو» اى متى الاعادة و البعث استبعادا له و نفیا، یقال نغضت سنه اذا تحرکت و انغاض الرجل رأسه تحریکه ایاه مستنکرا، «قلْ عسى‏ أنْ یکون قریبا» اى هو قریب لان عسى من الله واجب، و «قریبا» یجوز ان یکون خبر کان و یجوز ان یکون ظرفا اى فى زمان قریب، ثم بین و عین فقال: «یوْم یدْعوکمْ» من قبورکم الى موقف القیامة و المحاسبة. مقاتل گفت: «یدْعوکمْ» اسرافیل و هى النفخة الاخیرة، و این دعا را دو وجه است از معنى: یکى آنست که صیحه‏اى شنوند که آن صیحه ایشان را داعیه اجتماع بود بزمین محشر، دیگر معنى آنست که اسرافیل بر صخره بیت المقدس بایستد و گوید: ایتها العظام البالیة و اللحوم المتفرقة و العروق المتقطعة اخرجوا من قبورکم فیخرجون من قبورهم، فذلک قوله: «فتسْتجیبون بحمْده» اى فتجیبون بامره و تقصدون نحو الداعى. و قیل «فتسْتجیبون» مقرین بانه خالقکم. و قیل «فتسْتجیبون بحمْده» و هو انهم یخرجون من القبور یقولون سبحانک و بحمدک حین لا ینفعهم الحمد و اما المومنون فکما


قال النبی (ص): لیس على اهل لا اله الا الله وحشة فى قبورهم و لا منشرهم و کانى باهل لا اله الا الله و هم ینفضون التراب عن روسهم و یقولون الحمد لله الذى اذهب عنا الحزن، «و تظنون إنْ لبثْتمْ إلا قلیلا» اى ما لبثتم فى القبر الا قلیلا یستقصرون مدة موتهم لانهم لا یشعرون بالمدة التى مرت بهم و هم اموات. و قیل یستقصرون مدة لبثهم فى الدنیا مما یعلمون من طول لبثهم فى الآخرة. و قیل بین النفختین یرفهون عن العذاب و بینهما اربعون سنة فیرونها لاستراحتهم قلیلا.


«و قلْ لعبادی یقولوا التی هی أحْسن» سبب نزول این آیت آن بود که مشرکان عرب صحابه رسول را اذى مى‏نمودند و ایشان را بقول و فعل مى‏رنجانیدند، ایشان برسول خدا نالیدند و دستورى قتال خواستند، جواب ایشان این آیت آمد: «و قلْ لعبادی» المومنین، «یقولوا» للکافرین، «التی هی أحْسن» یعنى الکلمة التى هى احسن و ذلک ان یقولوا یهدیکم الله و هذا قبل ان امروا بالجهاد. و قیل الاحسن کلمة الاخلاص: لا اله الا الله محمد رسول الله. و قیل الامر بالمعروف و النهى عن المنکر. و قیل نزلت فى عمر بن الخطاب. و قیل فى ابو بکر الصدیق حین شتمه رجل من العرب فامره الله بالعفو، «إن الشیْطان ینْزغ بیْنهمْ» النزغ ایقاع الشر و افساد ذات البین نزغ آنست که ایشان را بسر سبکى در یکدیگر او کند و میان ایشان آغالش سازد و عداوت در میان او کند، «إن الشیْطان کان للْإنْسان عدوا مبینا» ظاهر العداوة.


«ربکمْ أعْلم بکمْ إنْ یشأْ یرْحمْکمْ» یوفقکم لتومنوا، «أوْ إنْ یشأْ یعذبْکمْ» بان یمیتکم على الکفر، اعلم اینجا بمعنى علیم است میگوید الله تعالى داناست بشما و سزاى شما، اگر خواهد برحمت خویش شما را توفیق دهد تا ایمان آرید و بهروز و نیکبخت گردید، و اگر خواهد بعدل خویش شما را عذاب کند که بر کفر و شرک بمیرید و بدوزخ شوید، آن گه گفت: «و ما أرْسلْناک علیْهمْ وکیلا»


ما وکل الیک ایمانهم فلیس علیک الا التبلیغ اى محمد ایمان ایشان با تو نیفکندیم و در دست تو و خواست تو نکردیم، بر تو جز ابلاغ نیست و توفیق و هدایت جز کار ما نیست. و قیل «إنْ یشأْ یرْحمْکمْ» فینجیکم من اعدائکم، «أوْ إنْ یشأْ یعذبْکمْ» فیسلطهم علیکم، «و ما أرْسلْناک علیْهمْ وکیلا» اى حفیظا کفیلا، قیل نسختها آیة القتال.


«و ربک أعْلم بمنْ فی السماوات و الْأرْض» اى هو عالم باهل السماوات و اهل الارض و هو اعلم بصلاح کل واحد منهم خداوند تو داناست باهل آسمان و اهل زمین از فریشتگان و آدمیان و غیر ایشان، همه را مى‏داند که همه آفریده اواند، رهى و بنده اواند، صلاح و سزاى هر کس داند که چیست، هر کس را آنچ صلاح وى است مى‏دهد و بهر کس آنچ سزاى ویست مى‏رساند. و قیل «ربک أعْلم بمنْ فی السماوات و الْأرْض» فجعلهم مختلفین فى اخلاقهم و صورهم و احوالهم و ملکهم کما فضل «بعْض النبیین على‏ بعْض» فمنهم من کلم الله و منهم من اتخذه خلیلا و منهم من ایده بروح القدس و منهم من آتاه ملکا لا ینبغى لاحد من بعده و منهم من اصطفاه و غفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر و هو محمد (ص) و اعطائه القرآن، «و آتیْنا داود زبورا» و هو مائة و خمسون سورة لیس فیها حکم و لا فرض و لا حلال و لا حرام و لا حدود انما هو ثناء و وعظ و تحمید و تمجید.


تمامتر کرامتى و عظیم تر نواختى که الله تعالى با بنده کند آنست که او را کتاب دهد، و هیچ پیغامبر از کرامتى و معجزتى خالى نبود، اما کتاب هفت کس را داد از پیغامبران: آدم و شیث و ادریس و ابراهیم و داود و موسى و عیسى و محمد صلوات الله علیهم اجمعین، و المعنى فى ذکر داود ها هنا ان الله عز و جل اعلم ان تفضیل بعض النبیین على بعض مما قد فعله الله عز و جل عن علم بشأنهم و لا تنکروا تفضیل محمد (ص) و اعطائه القرآن فقد اعطى الله داود الزبور، و قرأ حمزة: «و آتیْنا داود زبورا» بضم الزاى و هو جمع زبر.


«قل ادْعوا الذین زعمْتمْ منْ دونه» سبب نزول این آیت آن بود که قریش را هفت سال قحط رسید و اندر آن قحط در بلائى عظیم بودند تا برسول خدا نالیدند و کشف بلا بدعا از وى خواستند، این آیت بجواب ایشان بود: «قل ادْعوا الذین زعمْتمْ» ادعیتم انها آلهة سوى الله، از ایشان خواهید تا ببینید و بدانید که در دست و توان ایشان هیچیز نیست نه باز برد گزند، نه گردانیدن سود، نه قحط و شدت از شما باز برند و نه توانند که درویشى با توانگرى گردانند و نه بیمارى با صحت، آن گه گفت: «أولئک الذین یدْعون» اى یدعونهم آلهة و یعبدونهم و هم الملائکة الذین عبدوا من دونه. و قیل عزیز و المسیح. و قیل نفر من الجن تعبدهم خزاعة فاسلم اولئک النفر من الجن و بقیت خزاعة على کفرهم، اینان که ایشان را خدایان مى‏خوانند خود آنند که الله تعالى را مى‏پرستند و او را مى‏خوانند و بوى تقرب مى‏جویند، «یبْتغون إلى‏ ربهم الْوسیلة» یتضرعون الى الله و یطلبون القربة و الزلفة الیه، الوسیلة و الطلبة و السئول فى معنى واحد، «أیهمْ أقْرب» ایهم رفع بالابتداء و الخبر اقرب، و المعنى یطلبون الوسیلة الى ربهم فینظرون ایهم اقرب الیه فیتوسلون به، ثم قال: «و یرْجون رحْمته و یخافون عذابه» اى معبودکم طالبوا الزلفة الى الله و راجوا رحمته و خائفوا عذابه میگوید اینان که شما ایشان را معبود مى‏دانید بالله تعالى نزدیکى مى‏جویند و رحمت او مى‏بیوسند و از عذاب او مى‏ترسند، جوینده و ترسنده و بیوسنده خدایى را کى شاید؟ و قیل «أولئک الذین یدْعون» هم الانبیاء الذین ذکروا فى الآیة الاولى، یدعون الله و یدعون الناس الى عبادة الله، «یبْتغون إلى‏ ربهم الْوسیلة» بصالح الاعمال.


«و إنْ منْ قرْیة إلا نحْن مهْلکوها» اى مبیدوها على ممر الایام، «أوْ معذبوها عذابا شدیدا» هیچ شهرى نیست مگر که ما هلاک کننده اهل آنیم بعذابى زود یا بمرگ بدرنگ. مقاتل گفت: اما الصالحة فبالموت و اما الطالحة فبالعذاب بدان را بعذاب زود فراگیریم و هلاک کنیم و نیکان را بدرنگ و روزگار بآجال خویش، «کان ذلک فی الْکتاب مسْطورا» اى مثبتا مکتوبا فى اللوح المحفوظ.


«و ما منعنا» هذا على سعة لسان العرب، معناه لم یمتنع و الله عز و جل لا یمنع هذا کما جاء فى الخبر: من سر مومنا فقد سر الله، معناه جاء بشى‏ء یفرح به الله و الله لا یسر و لکنه یفرح، و قد صح فى الخبر الفرح. ابن عباس گفت سبب نزول این آیت آن بود که اهل مکه از رسول خدا اقتراح کردند تا کوه صفا زر گرداند و زمین مکه بر ایشان فراخ و هامون گرداند تا ایشان در آن کشت زار کنند، وحى آمد بزبان جبرئیل که اى محمد اگر خواهى بایشان دهیم آنچ درخواست مى‏کنند، اما اگر ایمان نیارند ایشان را زمان ندهیم و همه را هلاک کنیم چنانک با امم پیشین کردیم، و اگر خواهى ایشان را فرو گذاریم و زمان دهیم، رسول خدا (ص) اختیار فرا گذاشتن و زمان دادن کرد و رب العالمین باین معنى آیت فرستاد: «و ما منعنا أنْ نرْسل بالْآیات» اى ما منعنا ارسال الآیات التى اقترحوها الا علمنا انهم یکذبون رسلى کما کذب الاولون فاهلکناهم لان سنتنا مضت باهلاک من کذب بالآیات المقترحة فیجب اهلاک قومک و قد قضیت ان لا استأصل امتک لان فیهم من یومن او یلد مومنا رحمت خدا و فضل خدا بود و برکت دعاء مصطفى (ص) برین امت که رب العالمین عذاب استیصال از کفار امت او باز داشت و عذاب ایشان با قیامت افکند، چنانک گفت: «بل الساعة موْعدهمْ و الساعة أدْهى‏ و أمر».


... قوله: «أنْ نرْسل بالْآیات» فى موضع المفعول الثانی، «أنْ کذب بها الْأولون» موضعه رفع بالفاعل اى ما منعنا الارسال الا تکذیب الاولین، «و آتیْنا ثمود الناقة» بسوالهم و اقتراحهم، «مبْصرة» اى آیة بینة ظاهرة مضیئة خرجت من صخرة صلدة. و قیل مبصرة متضمنة لبصائر فى الدین لمن استبصر.


و قیل مبصرة یبصر بها کیوم صائم یعنى فصام فیه و لیلة نائمة نیام فیها. و قیل مبصرة جاعلة ایاهم ذوى بصائر، «فظلموا بها» فى الباء ثلاثة اقوال: احدها بمعنى کذبوا بها، و الثانی ظلموا انفسهم بعقرها، و الثالث فظلموها و الباء زائدة. و قیل «فظلموا بها» اى جحدوا بها انها من عند الله، «و ما نرْسل بالْآیات» یعنى و ما نرسل الآیات و الباء زائدة کالاولى و الآیات المعجزات لا المقترحات. و قیل الآیات القرآن. و قیل الموت الذریع. و قیل العبر یقول و ما نرى الآیات و المعجزات الا وعیدا فاذا ظهرت الآیة و لم تقبل وقعت العقوبة و حقت الحجة و انقطعت المعذرة و بطلت المهلة. و قیل «و ما نرْسل بالْآیات» اى العبر و الدلالات، «إلا تخْویفا» للعباد لعلهم یخافون القادر على ما یشاء.


قال قتادة: ان الله تعالى یخوف الناس بما شاء من آیاته لعلهم یعتبون او یرجعون رجفت المدینة على عهد ابن مسعود فقال یا ایها الناس ان ربکم یستعتبکم فاعتبوه. و روى محمد بن عبد الملک بن مروان قال: ان الارض زلزلت على عهد رسول الله (ص) فوضع یده علیها فقال اسکنى فانه لم یأن لک بعد ثم التفت الى اصحابه فقال ان ربکم تستعتبکم فاعتبوه. ثم زلزلت بالناس فى زمان عمر بن الخطاب فقال ایها الناس ما کانت هذه الزلزلة الا عن امر احدثتموه و الذى نفسى بیده لئن عادت لا اساکنکم فیها ابدا.


و سئل احمد بن حنبل عن هذه الآیة فقال: الآیات هى الشباب و الکهولة و الشیبة و تقلب الاحوال لعلک تعتبر بحال او تتعظ فى وقت.


«و إذْ قلْنا لک» یعنى نقول لک، «إن ربک أحاط بالناس» اى الناس فى قبضته و هو مانعک منهم فلا تبال بهم و بلغ ما ارسلت به، و معنى آیت آنست که اى محمد ما ترا مى‏گوییم از این کافران و دشمنان مترس و اندیشه مدار که ایشان همه در قبضه مااند و در مشیت ما، نتوانند هیچ که از مشیت ما بیرون شوند و ما ترا نگهبان و گوشوانیم دست ایشان از تو کوتاه داریم تا قصد تو و قتل تو نتوانند کردن تو فرمان و وحى ما بقوت دل برسان و رسالت بگزار و از کس باک مدار، همانست که جاى دیگر گفت: «و الله یعْصمک من الناس»، «و ما جعلْنا الروْیا التی أریْناک» قال سفیان بن عیینه عن عمرو بن دینار عن عکرمة عن ابن عباس انه قال فى هذه الآیة هى رویا عین اریها رسول الله (ص) لیلة اسرى به لیست برویا منام و تقول العرب رأیت بعینى رویة و رویا و على هذا یحمل حدیث معاویة انه کان اذا سئل عن مسرى رسول الله (ص) قال کانت رویا من الله صادقة اى رویا عیان ارى الله نبیه (ص).


قول جمهور مفسران آنست که این رویا دیدن بچشم است در بیدارى مصطفى را شب معراج و معنى فتنه در آن آن بود که قومى آن را منکر شدند و نپذیرفتند ازین ناگرویدگان و خداوندان گمان از مردمان، گفتند چون تواند بود و چه صورت بندد که یکى را بپاره‏اى از شب بآسمان برند و باز آرند؟! و مسلمانان آن را تصدیق کردند و پذیرفتند، قولى دیگر از ابن عباس روایت کرده‏اند که این رویا خوابست یعنى که آن خواب رسول خدا را نمودند که در مکه شدى و آن سال حدیبیه بود که رسول (ص) از مدینه بیامد بتعجیل تا در مکه شود و مشرکان او را باز گردانیدند تا قومى گفتند: قد رد رسول الله (ص) و قد کان حدثنا انه سیدخلها، آن بازگشت رسول فتنه آن قوم گشت که این سخن گفتند، چون سال دیگر بود رسول خدا در مکه شد و فتح بود رسول خدا را، رب العزه آیت فرستاد: «لقدْ صدق الله رسوله الروْیا بالْحق» الآیة... و قیل هو من قوله: «إذْ یریکهم الله فی منامک قلیلا»، «و الشجرة الْملْعونة» فى القرآن هى عطف على الرویا مفسران گفتند این شجره ملعونه درخت زقوم است که رب العزه در وصف آن گفت: «إنها شجرة تخْرج فی أصْل الْجحیم» جاى دیگر گفت: «إن شجرة الزقوم طعام الْأثیم» و فتنه مشرکان در درخت آنست که ابو جهل گفت: أ لیس من کذب ابن ابى کبشة انه یوعدکم بنار تحرق الحجارة ثم یزعم انه تنبت فیها شجرة و انتم تعلمون ان النار تحرق الشجر در آتش درخت بارور چون بود و آتش خود درخت سوزد، پس بو جهل اصحاب خود را گفت: فما تقولون فى الزقوم شما در زقوم چه گوئید و آن را چه شناسید؟ عبد الله بن الزبعرى گفت: انها الزبد و التمر بلغة بربر، فقال ابو جهل یا جاریة زقمینا فآتت بالزبد و التمر، فقال استهزاء یا قوم تزقموا فان هذا ما یخوفکم به محمد.


اینست فتنه مشرکان در درخت ملعونه که الله گفت: «إلا فتْنة للناس» همانست که جاى دیگر گفت: «إنا جعلْناها فتْنة للظالمین، إنها شجرة تخْرج فی أصْل الْجحیم». و روى عن ابن عباس: الشجرة الملعونة الکشوت التى تلتوى على الشجر و فى الملعونة اقوال و احدها انه لما اشبه طلعها روس الشیاطین و الشیطان ملعون کانت الشجرة ملعونة، و الثانی ان آکلها ملعون فاجرى اللعنة علیها، و الثالث سمیت ملعونة لضررها و العرب تقول لکل طعام مکروه ضار ملعون. و قیل فى الآیة تقدیم و تأخیر تقدیرها: و ما جعلنا الرویا التى اریناک و الشجرة الملعونة فى القرآن الا فتنة للناس، ثم قال: «و نخوفهمْ» یعنى بالزقوم فى النار، «فما یزیدهمْ» التخویف، «إلا طغْیانا کبیرا» کفرا و مجاوزة حد فى العصیان، ثم عقب هذا بحدیث آدم و کبر ابلیس و عتوه على ربه، فقال عز من قائل: «و إذْ قلْنا للْملائکة اسْجدوا لآدم فسجدوا إلا إبْلیس» مضى تفسیره، «قال أ أسْجد» استفهام انکار، «لمنْ خلقْت طینا» نصب على الحال یعنى انک انشأته فى حال کونه طینا و یجوز ان یکون تمییزا یعنى من طین.


«قال» یعنى ابلیس، «أ رأیْتک» اى أ رأیت و الکاف توکید للمخاطبة، «هذا الذی کرمْت علی» این تکریم بمعنى تعظیم و تفضیل است، «علی» از بهر آن گفت و جواب این سخن محذوفست: اى اخبرنى عن هذا الذى کرمت على باسجاد الملائکة لم کرمته على و قد خلقتنى من نار و خلقته من طین، فحذف لان فى الکلام دلیلا علیه، «لئنْ أخرْتن إلى‏ یوْم الْقیامة» یعنى اخرت اماتتى و ترکتنى حیا، «لأحْتنکن ذریته» اى لاستأصلنهم بالإغواء و لاستولین علیهم، یقال احتنکت الجراد الارض اذا اکلت نباتها کله. و قیل معناه لآخذن باحناکهم و لاجرنهم الى النار، حنکت الدابة و احتنکتها اذا جعلت فى حنکها الاسفل حبلا یقودها به. و قیل لاقودنهم کیف شئت، «إلا قلیلا» این استثنا از بهر آن کرد که الله بر وى استثنا کرده بود و گفته: «إن عبادی لیْس لک علیْهمْ سلْطان و ما کان له علیْهمْ منْ سلْطان إنه لیْس له سلْطان على الذین آمنوا» «قال اذْهبْ» درین کلمه مجى‏ء و ذهاب نیست و جز طرد و ابعاد نیست و باین کلمة او را بلعنت کرد و از رحمت خود دور، اى ابعد، و قیل تباعد عن جملة اولیائى بعد ان عصیت، «فمنْ تبعک» اى اطاعک، «منْهمْ» من ذریته، «فإن جهنم جزاوکمْ» اى جزاوک و جزاوهم فغلب المخاطب على الغائب، «جزاء موْفورا» اى موفى مکملا یقال و فرا الشى‏ء یفر و وفرته افره لازم و متعد.


«و اسْتفْززْ» اصل الفز القطع و منه تفزز الثوب اذا تخرق و فززته قطعته، «و اسْتفْززْ من اسْتطعْت منْهمْ» اى ازعجه و استدعه استدعاء یحمله الى اجابتک، «بصوْتک» یعنى اصوات الزمارات و النیاحات و دعوات دعاه الفتن، «و أجْلبْ علیْهمْ» اى صح علیهم و اصله الجلبه و هى شدة الصوت و المعنى احثثهم علیهم بالاغواء و الدعاء الى طاعتک و الصد عن طاعتى، «بخیْلک و رجلک» اى برکبانک و مشاتک کل راکب و ماش فى معصیة الله فهو من اصحاب ابلیس. قال قتادة: للشیطان خیل و رجل من الجن و الانس و هم الذین یطیعونه، جایز است که ابلیس را خیل و رجل بود یعنى سواران و پیادگان چنانک مفسران گفتند هر سوار که بمعصیت الله و خلاف شریعت بر نشیند سوار ابلیس است و هر پیاده که بمعصیت الله و خلاف شریعت رود از رجال ابلیس است، و جائز است که ابلیس را خیل و رجل نباشد و او را بدین نفرموده‏اند بلکه این سخن با وى بر سبیل زجر و استخفاف رفت چنانک کسى را تهدید کنى و بر آن تهدید مبالغت نمایى گویى: اذهب فاصنع ما بدا لک و استعن بمن شئت رو آنچ توانى از مکاید و حیل بکن و بهر که خواهى استعانت کن.


قراءت حفص تنها «رجلک» بکسر جیم است و هو صفة للمبالغة بمعنى راجل کقولک حذر و ندس و یکون واحدا فى معنى الجمع کقوله: «و إنْ تعدوا نعْمة الله لا تحْصوها»، «و شارکْهمْ فی الْأمْوال و الْأوْلاد» و هو کل مال اصیب من حرام او انفق فى سبیل حرام او یعصى الله فیه، و قیل هو الربوا. و قیل هو البحیرة و السائبة و اخواتهما. و قیل ما کانوا یذبحونه لآلهتهم. «و الْأوْلاد» یعنى اولاد الزنا. و قیل الموودة. و قیل هو تهویدهم و تنصیرهم و تمجیسهم.


و قیل تسمیتهم اولادهم عبد العزى و عبد اللات و عبد شمس و عبد الحرث. و قیل ان یستعملوا اولادهم فى معصیة الله و فى الجملة کل معصیة فى ولد و مال فابلیس اللعین شریکهم فیها، «و عدْهمْ» یعنى بالمواعید الباطله. و قیل عدهم ان لا جنة و لا نار و لا بعث. و قیل عدهم اى اطل لهم فى العمر و مد لهم فى طیلهم، و رأس کل فساد فى الدین طول الامل.


بدانک این امرها را امر تهدید و وعید گویند که پیش از این نهى رفته از آنچ او را بدان مى‏فرمایند و ذلک قوله: «فمنْ تبعک منْهمْ فإن جهنم جزاوکمْ جزاء موْفورا» و این همچنانست که کسى را گویى درین سراى مرو، چون خواهد که در رود تو گویى مردى کن و در رو و این نه فرمان است که میدهد تا در رود و طاعت دار باشد بلکه تهدید مى‏کند که اگر در روى بینى که با تو چه کنم و چه جزا دهم، نظیره قوله تعالى: «اعْملوا ما شئْتمْ» و قد نهوا قبل ذلک ان یتبعوا أهواهم و ان یعملوا بالمعاصى، قوله تعالى: «و ما یعدهم الشیْطان إلا غرورا» اى خدیعة و باطلا لانه لا یغنی عنهم من عذاب الله شیئا، کقوله: «إن الله وعدکمْ وعْد الْحق و وعدْتکمْ فأخْلفْتکمْ» الآیة... و قیل الغرور تزیین الخطاء بما یوهم انه صواب.


و قوله تعالى: «إن عبادی» الذین خلقتهم لجنتى، «لیْس لک علیْهمْ سلْطان» على ان تضلهم و تحملهم على ذنب لا یغفر. و قیل لا سبیل لک على عبادى سوى وسوستک لهم فى الدعاء الى المعاصى، «و کفى‏ بربک وکیلا» حافظا و ناصرا لاولیائه یعصمهم من ابلیس.


«ربکم الذی یزْجی» هذا معطوف على قوله: «قل الذی فطرکمْ أول مرة» یعین یبعثکم الذى فطرکم اول مرة، و «الذی یزْجی لکم الْفلْک» یزجى یعنى یسیر سیرا هونا، یقال فلان یزجى عیشه بمسکة من القوت و یزجیه بها، «لتبْتغوا منْ فضْله» یعنى لتطلبوا الربح فى التجارة،«إنه کان بکمْ رحیما» اى بالمومنین رحیما. این آیت حجتست بر منکران بعث: اى ان الذى قدر على ابتداء خلقهم و على تسخیر الفلک «فی الْبحْر» کالاعلام قادر على اعادتهم.


«و إذا مسکم الضر» اى عصوف الریاح و خوف الغرق، «فی الْبحْر ضل» اى بطل و زال و غاب، «منْ تدْعون» من الآلهة، «إلا إیاه» اى لم تدعوا فى تلک الحالة الا الله و لم تجدوا مغیثا سواه، «فلما نجاکمْ» من الغرق، «إلى الْبر أعْرضْتمْ» عن الایمان و التوحید. و قیل: «أعْرضْتمْ» اتسعتم فى کفران النعمة، «و کان الْإنْسان کفورا» جحودا نعم ربه و الانسان ها هنا یعنى به الکفار خاصة، ثم بین انه قادر ان یهلکهم فى البر.


فقال: «أ فأمنْتمْ» حیث اعرضتم حین سلمتم من هول البحر، «ان نخسف، او نرسل، ان نعیدکم، فنرسل، فنغرقکم» این هر پنج بنون قراءت مکى و ابو عمرو است باقى همه بیا خوانند: «أنْ یخْسف بکمْ» یعنى یغور بکم و یغیبکم فى الارض کما فعل بقارون، و «جانب الْبر» ناحیته من الارض. و قیل «جانب الْبر» ساحل البحر، «أوْ یرْسل علیْکمْ حاصبا» حجارة من السماء کما فعل بقوم لوط. و قیل الحاصب الریح التى تأتى بالحصباء، «ثم لا تجدوا لکمْ وکیلا» یعنى من یحفظکم و یخلصکم.


«أمْ أمنْتمْ أنْ یعیدکمْ فیه» اى فى البحر، «تارة أخْرى‏» اى مرة اخرى، «فیرْسل علیْکمْ قاصفا من الریح» تقصف الفلک و تکسرها حاصبا قاصفا ذکرا على لفظ التذکیر لانهما نعتان لزما الریح مثل حائض و نحوه. و قیل لانهما نعتان للعذاب. و قیل لانهما بمعنى ذات حصب و قصف، «فیغْرقکمْ بما کفرْتمْ» اى فیغرقکم الله بسبب کفرکم، و قرأ رویس و ابو عمرو: «فتغرقکم» بالتاء یعنى فتغرقکم الریح لانها سبب الاغراق ارسال درین آیت بمعنى گشادنست چنانک گویى: ارسلت الطائر: و منه قوله تعالى: «یرْسل علیْکما شواظ منْ نار یرْسل السماء علیْکمْ مدْرارا لنرْسل علیْهمْ حجارة منْ طین» و نظایر این در قرآن فراوان است اما ارسال که برسول (ص) پیوندد معنى آن فرستادن بود و آنک بآفریده بى جان پیوندد آن گشادن بود و این آنست که الله گفت: «فیرْسل علیْکمْ قاصفا من الریح» همانست که جاى دیگر گفت: «الله الذی یرْسل الریاح» فرو میگشاید الله بادها بتدبیر بهنگام دریایست و باندازه بایست انداخته بتقدیر بادهاى مختلف مخارج مختلف بطبعهاى مختلف در وقتهاى مختلف: یکى راندن میغ را و ساختن آن را، یکى آبستن کردن میغ را و باریدن باران را، یکى آبستن کردن درختان و شکفتن آن را، یکى باز بر نوشتن ابر را و زدودن هوا را و خشک کردن زمین را، یکى بستن یخها را و تبه کردن آفتها را و دباغت هوا را، یکى مى‏کشتى راند، یکى زمین مى‏زداید، یکى باغ مى‏آراید، یکى هوا مى‏پالاید، یکى باد نرم و خوش: رخاء حیث اصاب، نه خفته را جنباند و نه مورى بیازارد، یکى کوه میکند و کشتى مى‏شکند و در دیده نیاید، آفریده‏اى بدان صعبى، و سپاهى بدان بزرگى، و از عقل و عین بدان دورى، میان آسمان و زمین در کمین، بر و بحر از و پر، نه در دست آید و نه در دیده، حمله بران، نعره زنان، بنا شکنان و از چشم نهان، قوله: «ثم لا تجدوا لکمْ علیْنا به» اى بالاغراق و الارسال، «تبیعا» یعنى من یتبعنا بانکار ما نزل بکم و لا من یتبعنا لیصرفه عنکم و لا من یطلبنا بدمائکم. قال ابن عباس: تبیعا اى ثائرا و لا ناصرا.